سرمه داغ های ارغوانی
سید علی اصغر موسوی
غوغای روز فروکش کرده است و شب، شب دردمندان دشت نینوا در ناله های حزین گم شده است. این سو در کنار خیمه های سوخته، دل های سوخته، سینه های داغدار همچون شمعی، آرام، ولی بی قرار، در خویش می سوزند و
گاه نجوایی با اشک و آه و ناله همراه می شود و تا دل آسمان ها می رود. آن سو غوغایی برپاست، بدمستی و عربده، سکوت سراسر صحرا را می شکند و حرمت شکنان در کنار آتش به رقص با شمشیر مشغول اند! فاتحان نامردی و
نامردمی، پیروزی خود را به رخ زنان و کودکان می کشند!
اف بر تو ای روزگاری که سفلگان را بر مسند قدرت می نشانی تا اصطبل و بارگاه را یکی سازند! گویی عادت صحراست؛ هرگاه آتشی روشن می شود، دخیل شغالان و کفتاران به فریاد و غوغا می پردازند و آرامش و سکوت دشت را به
هم می ریزند.
چقدر باشکوه است رفتار زینب امشب! آه دخت علی، فرزند وقار، ایستاده برابر نامردمانِ بسیار، چقدر صبر تو امشب دیدنی است، ستودنی است. با آرامش تو، مادران داغدار هم آرام اند، با آرامش تو روح شهیدان در تلاطم نیست، با
آرامش تو، آسمان هم آرام است و عذاب خداوند بساط آن قوم را در هم نکوبیده است! آرام بمان بانو که إن الله مع الصابرین!
تمام روز نگاهت رنگین بود و امشب تمام رنگ های روز را با اشک های آرام خواهی شست و فردا، فردایی دیگر است؛ فردایی که تلخی آن را در فضای ننگ آلود دارالاماره باید دید.
آه زینب، مادر مصیبت ها، دختر آب و آینه و اشک، زینتِ نام پدر در نینوای آتش و خون، آرام بمان امشب که تمام فرشتگان نوحه پرداز قتل حسین اند. آرام بمان! نوبت فریاد، فرداست! آن گاه که تو را از میان شهیدان عبور خواهند داد و
فریاد وامصیبت هایت آسمان و زمین را غرق اشک خواهد کرد. بانوی باوقار، امشب را به نماز بایست؛ همان گونه که «تنور خولی» غرق تجلی نماز است، نماز بخوان، بانو! بگذار تنها ناله فریاد حضرت جبریل آسمان و زمین را فرابگیرد!
اوست که بی مرشد شده است، اوست که تمام روز را ایستاده و تمام نامردمی را از مشتی «انسان نما» دیده است! اوست که امشب جسم بی سر حسین را به آغوش گرفته است! تو فقط نماز بخوان بانو، دخت زهرا. نماز، میراث جدّ
توست؛ میراث علی و زهرا، میراث حسن و حسین. بخوان به نام پروردگارت که آرامش دل هاست! بخوان به نام خداوندی که منتقم خون شهیدان است! بخوان به نام خداوند «مهدی» صاحب الزمان که روزی بساط ستم را از روی زمین
برخواهد چید!
امشب را با داغ عزیزانت نماز بخوان، که به شکیبایی ات، تمام آسمان و زمین رشک می برند. به گلوی عطشان علی اصغر میندیش! به قامت قطعه قطعه علی اکبر فکر نکن! به پژواک فریاد جانکاه قاسم گوش نسپار! به عون و محمد و
جعفر.... ، به عباس و آن گاهی که دیگر نتوانست روی اسب بماند، دل مده! به حسینت.... به حسینت.... تو را به جان حسین! آرام باش که آرامش تو نبض هستی را آرام خواهد کرد و یتیمان دشت نینوا کمی خواهند خوابید! بانوی وقار
به وقار رباب بیندیش! که امشب بدون «علی» شبی دردناک دردناک دردناک است....
نظرات شما عزیزان: